بالاخره افطاری امروز تموم شد! با اینکه خیلی افطاری سنگینی نبود اما چون وسایلام خیلیهاش توی کارتن بود و اندازه چهارده پونزده نفر وسایلم کامل نبود یه کم سخت بود و سختی بعدیش این بود که مهمونی چون کاملا مردونه بود باید فکر همه چیز رو میکردم! و همه چیز رو جلوی چشم میذاشتم مثلاً با اینکه قاشق چایی خوری رو هم گذاشته بودم همسرجان یادش رفته بود قاشق چایی خوری بیاره!
غذا هم قیمه بادمجون گذاشتم با سوپ جو که شکرخدا خیلیهاش خورده شد و فقط مقادیر زیادی سالاد برامون مونده!
قسمت خوب ماجرا این بود که همسرجان گفت هم نماز جماعت خوندن و هم حاج آقا یه 1 ربع در مورد سوره اناانزلنا صحبت کرده بود و صابخونه ی قبلیمون هم روضه خونده بود ...
خدایا شکر برای اینکه لایقمون دونستی .... امیدوارم قدر بدونیم!
پ.ن. امشب همسرجان خیلی ازم تشکر کرد، نیتم تماماً به خاطر همسرجان نبود اما خداروشکر که روو سفید شدم:)
پ.ن.2. وقتی فهمیدم که امروز روز وفات حضرت خدیجه ست خیلی ذوق کردم،یادمه سال 86 وقتی ما رو بردن قبرستان ابوطالب دست به دامنش شدم ....
برچسب ها : همسرانه , دل تنگانه(مذهبی) ,